اگر در ترجمه ی یک جمله احساس کردید که 99 درصد درست است
و یک درصد شک داشتید، بدانید که 99 درصد غلط است
رضا سید حسینی، پیشکسوت...
و برخورد به ترجمه ی اکرم پدرام نیا
(موخره
ی کتاب لولیتا)
مهین میلانی
ویراستار:آزاده رادبوئی
رضا سید حسینی یکی از تواناترین مترجمین ایران از زبان فرانسه و ترکی بود، یکی
از سه تفنگدار پیشکسوت، به گفته ی لیلی گلستان.
وقتی خواستم کتاب "کنسرت در پایان زمستان" - شاهکار "اسماعیل کاداره" نویسنده ی آلبانیائی - را از زبان فرانسه ترجمه کنم، رضا سید حسینی گفت تو اگر این کار را نمی کردی
من حتما به ترجمه ی آن می پرداختم. این کتاب تازه از زبان آلبانی به زبان فرانسه
ترجمه شده بود. من آن زمان در مجله ی آدینه کار می کردم و از طریق ایرانیانی که در
خارج از کشور با ما در ارتباط بودند، از انتشار آن کتاب آگاه شدم. وقتی کتاب را
خواندم احساس کردم خودم آن کتاب را نوشته ام. دوباره و سه باره آن را خواندم. به مطلبی از
من در این باره در "اخبار روز"
توجه کنید (1). رضا سید حسینی اولین کسی بود که در این راه به من یاری رساند. وی
کتاب "ضد خاطرات" اثر "آندره مالرو" - ترجمه ی خودش به فارسی
و اصل کتاب به زبان فرانسه - را به من داد. و من قبل از ترجمه یک واحد کامل دانشگاهی ادبیات
تطبیقی با آن کتاب داشتم.
سال ها بعد اسماعیل کاداره، در سال 2005 ، جایزه ی "من بوکر پرایز"
را به خاطر کتاب هایش چون "زمستان" و "کنسرت در پایان زمستان" از آن خود
ساخت.
پس از رضا سید حسینی، محمد پوینده مرا یاری رساند در ترجمه و سپس کاظم کردوانی
با حوصله حلال همه ی مشکلاتم در ترجمه ی این کتاب بود. به علت ویرایش زیبای دو بخش
اول کتاب از جانب کاظم کردوانی، نشر مرکز، یکی از انتشارات متعهد کشور ما، که پیش
از این نیز کتابهای کاداره را به چاپ رسانده بود، قرارداد ترجمه را با من نوشت. در
نهایت عبدالله توکل کل کتاب را ویرایش کرد. نشر مرکز تأکید داشت که کتاب می بایست بدون
هیچ ایرادی به چاپ برسد.
حیف، از دست می دهیم نخبگانی را که با حس مسئولیتی متعهدانه به کار می نشستند
در مقایسه با بسیاری از ترجمه هایی که امروز ناشران حتی نگاهی به آن نمی اندازند و
فقط به دلیل اینکه نویسنده اش جایزه ای برده است، یا ترجمه اجازه ی چاپ از اداره ی
ارشاد نگرفته است، آن را برای منافع مالی به هر شکل قانونی و غیرقانونی به چاپ می
رسانند.
نقد عبدالله کوثری بر کتاب "اینس" ترجمه ی اسدالله امرایی
عبدالله کوثری نقدی بر کتاب "اینس" ترجمه ی اسدالله امرایی نوشت که
بسیار قابل توجه می باشد. وی با آوردن عبارات به انگلیسی و عبارات ترجمه شده توسط
اسدالله امرایی، ترجمه ی صحیح خود را نیز علاوه کرده است. ترجمه ی کتاب
"اینس" حتی به انتشار سوم نیز در ایران رسید. اما وقتی به غلط های فاحشی
که عبدالله کوثری به ترجمه ی این کتاب اشاره کرده است توجه کنیم، به اهمیت توجه ویژه
به کار ترجمه و ویرایش و نقد پی خواهیم برد. این نقد را می توان در نشر
"قفسه" یافت (2).
من مؤخره ای که نوباکف خود بر کتابش "لولیتا" نوشته بود و توسط اکرم
پدرام نیا ترجمه و در شهروند بی سی (3) به چاپ رسیده است را مطالعه کردم. متن ثقیل
است. و می توان گفت در برخی قسمت ها غیر قابل فهم. این برداشت را می دهد که مترجم
نتوانسته است برخی مفاهیم پراز استعاره و تند و پرمعنای نوباکف را به خوبی درک کند
و برداشتی شتاب زده از عبارات ارائه داده است.
این ترجمه از مؤخره ی کتاب نمونه ای می تواند باشد بر ترجمه ی تمامی کتاب
"لولیتا" که سرشار است از استعاره، بازی با کلمات، و مفاهیمی که ریشه در
فرهنگ روسی، آمریکائی و اروپائی دارد و...؛ و اگر چه مایه ی بسی خوشحالی است که فروش
کتابی بدون سانسور در ایران به طور غیر قانونی از هزارها می گذرد، اما مایه ی
تاًسف است که ترجمه دارای غلط های فاحش است، نه فقط از جنبه ی فهم عبارات، بلکه
عدم حفظ روح و حال و موقعیت کلام، نادیده گرفتن برخی کلمات و...
در این جا من بخش هایی مهم از این ترجمه ی مؤخره را بررسی می کنم. برای اطمینان
از صحت حتی الامکان این بررسی از آزاده رادبوئی فارغ التحصیل ادبیات انگلیسی از یو
بی سی ونکوور و فلسفه از دانشکده ی نانتر پاریس و استادیار فلسفه در دانشگاه
مونترال یاری جسته ام.
آن طور که رضا سید حسینی گفت: " اگر در ترجمه ی یک جمله
احساس کردید که 99 درصد درست است و یک درصد شک داشتید، بدانید که 99 درصد غلط است".
ترجمه می بایست مراحل زیر را طی کند
که کاری کارآ از آب درآید:
- کمک گرفتن از کسی که کاملاً با زبان اصلی زندگی و کار کرده و در رشته ی ادبیات زبان اصلی تحصیل کرده باشد تا آن ظرایف زبان که فهمش ساده نیست شفاف شود؛ این امر برای کسانی که تازه کار هستند و یا در کشور مرجع زندگی نکرده اند و یا کاملاً با زبان اصلی اخت نیستند از واجبات است.
- ویرایش کار با همکاری مترجم از جانب یک مترجم با کیفیت. یک مترجم با سابقه می بایست ویرایش کار را با همکاری تنگانگ با مترجم اثر به عهده بگیرد؛
- ناشر می بایست قبل از چاپ کتاب مطمئن شود که دو مرحله ی فوق صورت گرفته است وگرنه خود می بایست دست به کار شود؛
- پس از نشر، منتقدین متعهد به ترجمان صحیح می بایست کار را نقد کنند؛ و
- رسانه ها دقت داشته باشند که هر کار ترجمه ای را بدون اطمینان یافتن از کارکرد درست، معرفی ننمایند مگر اینکه نقدی کارآ در کنارش منتشر نمایند.
چه متنی می بایست برای ترجمه انتخاب شود؟
قبل از شروع به ترجمه، متنی باید برای
ترجمه برگزیده شود که مترجم کاملاً با آن اخت باشد، تمام صحنه ها و حوادث و پیچ
وخم هایش را گویی که خود آن ها را خلق کرده حس کند، وگرنه بهتر است اقدام به چنین
کاری نکند. برای مثال اگر کسی نتواند بفهمد چند و چون چند بعدی و ظرایف نگارش
کتابی چون "لولیتا" را و مثلاً فقط از این دیدگاه به کتاب نگاه کند که
مردی 47 ساله عاشق یک دختر 12 ساله می شود و این امر را به عنوان یک تابو شکنی تلقی
کند و پیچیدگی های درونی این مرد را، پارادوکس هایش را، و تاًثیر زندگی دوران
کودکی وی که مادرش را از دست می دهد و هم دختری هم سن و سال خودش، که در کودکی وی
را بسیار دوست می داشت در حادثه ای از دست می رود، را مد نظر قرار ندهد، و هم
چنین در نظر نداشته باشد ناهنجاری های روانی و بسیاری عوامل دیگر را که کاملاً با
آنچه در کشور هایی چون ایران گذشته، و در آن به طور شرعی و قانونی برای بخش هایی
از مردم غیرمعمول نبوده است که یک مرد مسن به راحتی دختر نابالغی را به ازدواج خود
در آورد، آنگاه کتابی ترجمان می شود در بافتی متفاوت.
نوباکف به عنوان یک نویسنده ی روسی الاصل که در این متن زبان روسی را در
مقایسه با زبان انگلیسی قرار می دهد و از زبان مادری خود چون زبانی رام و غنی یاد
می کند، دیدگاه های معمول بازبین کنندگان آمریکائی کتابش را در این مؤخره به نقدی
بیرحمانه می کشد. این مؤخره خود اثری است بسیار عمیق و تودهنی محکم بر کسانی در
آمریکا ( یا هرکجای دیگر) که در سطح قرار دارند و قادر نیستند به درون لابیرنت های
تو در توی اذهان غوص کنند.
متن اصلی مؤخره را می توانید در صفحه ی زیر ببینید (4).
و اما ترجمه ی اکرم پدرام نیا بر مؤخره ی کتاب "لولیتا" به نام
On a book Entitled Lolita
این مؤخره را ولادیمیر
نوباکف خود بر کتابش نوشته و در پایان کتاب به اغلب زبان های ترجمه شده منتشر شده
است.
در نقدی که بر این کتاب
نوشته ام، در آغاز عبارت، سپس جمله یا پاراگراف انگلیسی، و آنگاه ترجمه ی اکرم
پدرام نیا و بعد توضیحات لازم با ترجمه ی خودم آورده می شود.
لینک متن کامل مؤخره به
زبان انگلیسی در گوگل بوک و متن کامل ترجمه ی پدرام نیا در شهروند بی سی نیز در
انتهای این مطلب ارائه شده است که در صورت تمایل می توان به آن مراجعه کرد.
- Although everybody should know that I detest symbols and allegories (which is due partly to my old fued with Freudian voodooism, and partly to my loathing of generalizations devised by literary mythists and sociologists), an otherwise intelligent reader who flipped through the first part described Lolita as “Old Europe debauching young America, “ while another flipper saw in it “young America debauching old Europe.
ترجمه
شده است:
همه میدانند که من از
سمبل و تمثیل بیزارم (که بخشی از این بیزاری ناشی از دشمنیام با ودوگرایی فرویدیست
بخشی دیگر ناشی از نفرتم از کلیگوییهای طراحیشدهی خیالبافها و منتقدان
ادبی) اما یکی از خوانندههایی که از جنبهی دیگری باهوش بود بخش اول را ورق
زده بود و آن را داستان «اروپای پیری» شرح داده بود که «آمریکای جوان را گمراه
میکند» یا «آمریکای جوانی که اروپای پیر را گمراه میکند.»
- در اینجا نویسنده صحبت از دو خواننده ی کتاب می کند که دو حرف مختلف در مورد اروپای قدیم و آمریکای جوان می زنند. مترجم هر دو عبارت را نسبت به یک خواننده داده است. عبارت کاملا بی معناست و معلوم نیست چه می خواهد بگوید. توجه کنید به: while another flipper saw
- an otherwise intelligent" از جنبهی دیگری باهوش" ترجمه شده است. در حالی که معنای آن چنین است: اتفاقا آدم کم هوشی هم نیست.
- literary mythists and sociologists غلط ترجمه شده است
ترجمه
ی درست:
با
وجود اینکه همه باید بدانند که من از سمبل و تمثیل بیزارم ( که بخشی از آن به علت عداوت
دیرینه ی من با وودوگرائی فرویدی و بخش دیگر به دلیل نفرت شدید من از کلی گویی هاییست که منتقدان ادبی جامعه شناسی و اسطوره گرائی از خودشان درآورده اند)، یکی از بازبین کنندگانی که اتفاقا آدم کم هوشی هم
نیست، پس از ورق زدن بخش اول، لولیتا را این چنین توصیف می کند: "اروپای
کهن آمریکای جوان را گمراه می کند"؛ در حالی که ورق زن دیگر می گوید:
"آمریکای جوان اروپای کهن را به گمراهی می کشاند".
2-No writer in a free country should be
expected to bother about the exact demarcation between the sensuous and
the sensual;
ترجمه
شده است:
بهواقع، در یک کشور آزاد نباید از هیچ نویسندهای انتظار داشت که میان احساسات
و شهوت خط و مرز دقیقی تعیین کند
- bother ترجمه نشده است
- در ترجمه ی کلمات sensuous و sensual باید در نظر داشت که این دو واژه همیشه برای حس های جنسی به کار برده نمی شود. Sensual حس خوب و لذت بخشی است که می تواند نسبت به هر چیزی باشد و sensuous حس هوس برانگیزی است که کماکان می تواند نسبت به هرچیزی باشد. بنا براین ما در اینجا نمی بایست تفسیر خودمان را از نوشته بیاوریم.
ترجمه
ی درست:
از هیچ نویسنده ای در
یک کشور آزاد نمی بایست انتظار داشت که به خود زحمت دهد مابین حس هوس برانگیز و
حس لذت بخش مرزبندی دقیقی داشته باشد.
حس لذت بخش مرزبندی دقیقی داشته باشد.
3-This is preposterous. I can only admire but cannot emulate the
accuracy of judgment of those who pose the fair young mammals photographed in
magazines where the general neckline is just low enough to provoke a
past master’s chuckle and just high enough not to make a postmaster
frown.
ترجمه
شده است:
من از کسی تقلید نمیکنم؛
مثلاً، برخی برای عکس روی مجلهها یقهی پستاندارانِ بچهسالِ زیبا را آنقدر
پایین میکشند که ارباب قبلی را خوشحال کند و آنقدر بالا نگه میدارند که ارباب
بعدی را عصبانی نکند
- This is preposterous. I can only admire ترجمه نشده است.
- در ترجمه ی دو لغت chuckle و frown که اگر چه مفهوم چندان دور از این دو واژه نیست ولی دقیقا مفهوم عبارت را نمی رساند، به اضافه اینکه نوع ترجمه نیز سبک و روح عبارات را منتقل نمی کند.
- postmaster ارباب بعدی معنی شده است، در حالی که معنای آن رئیس دفتر پست است.
- مترجم جمله را نیمه – نصفه معنا کرده است. ما در ترجمه معنا نمی کنیم. همانطور که تحت اللفظی نمی نویسیم. ما می بایست روح و روش نوشته را در ترجمان وفادار باشیم
ترجمه
ی درست:
این
مسخره است. کسانی هستند که عکس هایی از یک ماده پستاندار بچه سال زیبا در مجلات به چاپ
می رسانند، به گونه ای که یقه ی لباس آنها آنقدر باز باشد که تک خنده ای بر
لبان رئیس پیشین آورد و آنقدر بسته که اخم بر چهره ی رئیس دفتر پست
نیاورد؛ من فقط می توانم دقت نظر آنها را تحسین کنم، اما نمی توانم
ازآنها تقلید کنم.
4-I presume there exist readers who find titillating
the display of mural words in those hopelessly banal and enormous
novels which are typed out by the thumbs of tense mediocrities and
called “powerful” and “stark” by the reviewing hack.
ترجمه
شده است:
گمان میکنم خوانندههایی
هستند که از چاپ واژههای نمایشی در بیشمار رمانهای مبتذل که میانمایهنویسها
مینویسند و منتقدان قلمفروش آنها را «قوی» و «عالی» معرفی میکنند خندهشان
بگیرد.
- کلمه ی hopelessly ترجمه نشده است
- کلمه ی enormous به معنای "بی شمار" ترجمه شده است که می بایست "پرحجم" ترجمه شود
- titillating "خندهشان بگیرد" ترجمه شده است، که منافات دارد با اساس فهم این جمله. این کلمه به معنای تحریک شدن (کیف کردن) است.
- display "چاپ" معنی شده است. منظور نوباکف در اینجا دقیقأ به نمایش گذاشتن و نشان دادن است که می بایست به همین صورت برگردانده شود.
- banal به معنای معمولی و پیش پاافتاده است که می تواند مبتذل هم باشد. ولی هر معمولی و پیش پا افتاده مبتذل نیست.
- the thumbs of tense ترجمه نشده است. به جای آن "می نویسند" معنا شده است. نوباکف هدف دارد از ساختن جمله به این صورت و می بایست عبارت به همان شکلی که گفته شده ترجمه شود.
ترجمه
ی درست:
من
گمان می کنم خوانندگانی وجود داشته باشند که تحریک می شوند (کیف می کنند) از نشان دادن
واژگان نمایشی در رمان های پرحجمی که به شکل ناامید کننده ای
پیش پا افتاده هستند، و با انگشتان بی
انعطاف کم مایه نوشته شده اند؛ و منتقدان قلم فروش از آنان به عنوان
داستان های "قوی" و "عالی" نام می برند.
5-For me a work of fiction exists only
insofar as it affords me what I shall bluntly call aesthetic
bliss, that is a sense of being somehow, somewhere, connected with other states
of being where art (curiosity, tenderness, kindness, ecstasy) is the norm. There are not many such books.
ترجمه
شده است:
برای من یک اثر داستانی
زمانی یک اثر داستانیست که مرا به خلسهی زیباییشناسانه ببرد، یعنی حس
بودن که بهگونهای و در جایی با دیگر مرتبههای بودن که در آن هنر (کنجکاوی،
مهربانی، دلسوزی، خلسه) معیار است رابطه داشته باشد. شمار اینگونه کتابها
خیلی نیست.
- کلمه ی bluntly ترجمه نشده است
- aesthetic اگر s در انتها داشته باشد زیبائی شناسی معنی می شود. aesthetic آن حسی است که به طور فیزیکی با حسی در بدن از زیبائی حاصل می شود. نویسنده خود در عبارت بعدی این حس را توضیح می دهد.
- ترجمه مفهوم نویسنده را نمی رساند، علاوه بر اینکه فرم و بخصوص روح نگارش را حفظ نکرده است. استنباطی از جمله گرفته شده و آن هم به طور نامفهومی ترجمه شده است.
ترجمه
ی درست:
برای
من یک داستان تخیلی فقط زمانی وجود دارد که آنچه را که به جرات می گویم
خلسه ی ناشی از حس زیبائی به من بدهد، آن حس بودن که به گونه ای و در جایی در
ارتباط با دیگر حالت های هستی قرار دارد، آنجا که هنر (کنجکاوی، نرمش، مهربانی،
نشئگی) معیار بودن است. کتاب هایی از این دست چندان یافت می نشود.
6-All the rest is either topical trash or
what some call the Literature of Ideas, which very often is topical trash
coming in huge blocks of plaster that are carefully transmitted from age to age
until somebody comes along with a hammer and takes a good crack at
Balzac, at Gorki, at Mann.
ترجمه
شده است:
بقیه یا یاوههای مورد
بحث روزند یا چیزی که برخی به آنها ادبیات نظری میگویند، که در بیشتر موارد یاوههای
مورد بحث روزند و در قالبهای پوشیده از گچ میآیند و با ظرافت و دقت از نسلی به
نسل دیگر منتقل میشوند تا اینکه سرانجام یکی میآید و با ضربهی چکشی تکهی
خوبی از بالزاک، گورکی یا مان میکند.
- توجه به سه مورد استفاده از at در آخر این قطعه بنمائید. نویسنده می خواهد کوبندگی چکش را با استفاده از این حرف اضافه تأکید کند. و این تأکید به طور قطع باید آورده شود.
- کلمه ی تیشه جا افتاده است. این کلمه نقش مهمی در قصد نویسنده از بیان مطلبش در کوبندگی بازی می کند.
- take a good crack به معنای" کندن تکه ی خوب" معنی شده است. این عبارت به معنای ایجاد کردن شکاف است. ترجمه ی فوق معنا ندارد. نوباکوف می خواهد بگوید که کتاب "لولیتا" اثری است نوین، نه آنچه نویسندگان قدیمی تر می نوشتند. و خود را همان کسی دانسته است که چکش برداشته و شکاف در نویسندگان مذکور ایجاد کرده است
ترجمه
ی درست:
بقیه
یا مزخرفات روزمره هستند، یا آنچه که برخی آن را ادبیات نظری نام نهاده اند، که
اغلب همان مزخرفات روزمره اند که به صورت
قالب های گچی به دقت نسل به نسل به زمان حال منتقل شده اند تا اینکه کسی با
تیشه از راه می رسد و شکافی در بالزاک ایجاد می کند، در گورکی ایجاد می کند ، در
مان ایجاد می کند.
7-Nothing is more exhilarating than philistine
vulgarity
ترجمه
شده است:
و هیچ جنبهای از هرزگی
از فرهنگ دلشادکننده دور نیست
- این عبارت با کلمه ها ی more وthan به صورت یک عبارت تفضیلی در می آید. بنابر این ساختار ترجمه تطابق با اصل ندارد.
- کلمه ی"جنبه" از کجا آورده شده است؟
- "هرزگی" از کجا آمده است؟
ترجمه
ی درست:
هیچ
چیز وجدآورنده تر از ابتذال بی فرهنگی نیست.
8-Any proletarian from Chicago can
be as bourgeois ( in the Flaubertian sense) as a duke..
ترجمه
شده است:
یک کارگر شیکاگویی میتواند
(به قول فلوبر) همانقدر بورژوامنش باشد که یک دوکِ اروپایی
- sense in the Flaubertian غلط ترجمه شده است و مفهوم جمله را کاملا تغییر داده است. این جمله را فلوبر نمی گوید. این جمله را نوباکف بیان می کند. و توضیح میان پرانتز در توضیح کلمه ی بورژوا هست.
- در اینجا به طور قطع از کلمه ی پرولتاریا باید استفاده شود. علت آن را می بایست در فرهنگ واژه های سوسیالیستی که مارکس و انگلس و لنین و غیره بکار بردند جست. هر کارگری از نظر اینان پرولتاریا نیست. پرولتاریا به کارگران کارخانه های بزرگ صنعتی گفته می شود، که در مقابل صاحبانشان که بورژوا هستند قرار دارند.
ترجمه
ی درست:
هر
پرولتاریا ی اهل شیکاگو می تواند به اندازه ی یک دوک بورژوا باشد ( به
معنای فلوبرتین کلمه).
9-Besides the lambs who read the
typescript of Lolita or Olympia Press edition in a spirit of “why
did he have to write it?” Or…
ترجمه
شده است:
گذشته از بیتجربههایی
که دستنوشتهی لولیتا
یا چاپ نشر المپیا را با این دیدگاه تعصبآمیز خواندند
- lambs the در این جا استفاده شده برای وصف آدم های ساده لوح، و متافور است. ما نباید معنا و تفسیر خود را از این کلمه در اینجا بیاوریم. نوباکف خود نیز می توانست مفهومی را که می شود از آن استنباط کرد بیاورد؛ ولی با آوردن این کلمه بدین صورت چندین معنا را و فرهنگی که در پشت آن خوابیده است بیان می کند.
- Olympia Press نام یک انتشاراتی است، لذا می بایست عین کلمات آورده شود، مگر اینکه دست کم توی کد گذاشته شود مانند: " نشر المپیا"
- "بیتجربههایی" ترجمه ای متین نیست. خوب است از بی تجربه به عنوان صفت استفاده شود. استفاده از چنین اسم فاعل هایی بیشتر در زبان محاوره با ارزش های کمتر ادبی استفاده می شود
- از کلمه ی spirit ما نمی توانیم برداشت خودمان را ترجمه کنیم. ما می بایست کلمه را ترجمان باشیم. دیدگاه تعصب آمیز تفسیر مترجم است.
ترجمه
ی درست:
به
استثناء بره
هایی که دست نوشته ی لولیتا یا نسخه ی چاپی “المپیا
پرس” را با این روحیه می خوانند
10-Every serious writer, I dare say, is
aware of this or that published book of his as of a constant comforting presence.
Its pilot light is steadily burning somewhere in the basement and a mere touch
to one’s private thermostat instantly results in a quiet little
explosion of familiar warmth. This presence, this glow of the
book in an ever accessible remoteness is a most companionable feeling, and the
better the book has conformed to its prefigured contour and color the ampler
and smoother it glows.
ترجمه
شده است:
به جرئت میگویم که هر
نویسندهی جدیای از این آگاه است که این یا آن کتاب چاپشدهاش عامل آرامش
خاطر دایمی اوست. شمعکش همواره در گوشهای از زیرزمین روشن است و فقط یک اشاره به
ترموستات آن بیدرنگ به انفجار آرام
و کوچکی از گرمای دوستداشتنی میانجامد. این آرامش و این درخشش در
دوردستی هموارهدستیافتنی دلگرمکنندهترین احساس است، و هر چقدر کتاب با نما و
رنگِ ازپیشتصویرشدهاش بهتر مطابقت داشته باشد فراختر و خوشایندتر خواهد
درخشید
- در اینجا کلمه یpresence "حضور" دو بار در متن اصلی استفاده شده و در پاراگراف های بعدی نیز استفاده می شود و می بایست عینأ ذکر شود. این کلمه تفسیر شده است و در دو جا کلمه ی "حضور" با دو معنای متفاوت به کار برده شده است. یک بار با معنای "عامل" و در جای دیگر با معنای "آرامش". نوباکف "حضور" را به معنای اخص کلمه استفاده می کند. و نه تنها در این جا بلکه در دو سه مورد دیگر این واژه را به کار می گیرد. این کلمه جای خاصی در متن دارد.
- " خصوصی" از جا افتاده است.
- familiar "دوست داشتنی" تفسیر شده است. ترجمه ی صحیح "آشنا" است
- Smoot چرا خوشایند ترجمه شده است؟
ترجمه
ی درست:
باجرأت
بگویم که هر نویسنده ای که در کارش جدی است، به این امر آگاهی دارد که این یا آن
کتاب انتشار یافته اش به مثابه حضور
آرامش خاطر دائمی است. شمعک آن به طور دائم یک جایی در زیرزمین می سوزد و اشاره ای
کوچک به ترموستات خصوصی هرکس بی درنگ منجر به انفجار کوچک آرامی می شود
از یک گرمای آشنا. این حضور، این درخشش
کتاب در دوردست هایی قابل لمس، رضایت بخش ترین حس است،
و هراندازه یک کتاب با نما و رنگ از پیش به تصویرکشیده اش بهتر تطابق داشته باشد،
گسترده تر و با نرمش بیشتری خواهد درخشید.
11-I find it to be a delightful presence
now that it quietly hangs about the house like
a summer day which one knows to be bright behind the haze.
ترجمه
شده است:
اما هنوز حضور
دلچسبش را در خانه احساس میکنم، درست مثل حضور یک روز تابستانی که آدم میداند در پشت مه و بخار روشناییای هست.
- بخشی از عبارت ترجمه نشده باقی مانده است
ترجمه
ی درست:
اما
اکنون حضور درخشانش را که بی سر و صدا در گوشه و کنار خانه معلق است،
حس می کنم، مانند یک روز تابستانی که هرکس می داند آن سوی
آسمان مه آلود روشن است.
12-When I, thus think of Lolita, I
seem always to pick out for special delectation such images as Mr.
Taxovich, or…
ترجمه
شده است:
بر همین اساس، هر وقت به
داستان لولیتا
فکر میکنم، مثلاً به تصاویری چون آقای تاکسیویچ،......همیشه به چنین لذتی میرسم
- کلمه ی pick out بر می گردد به تصاویری چون... و به معنای برگزیدن است
ترجمه
ی درست:
بدین
ترتیب، وقتی که من به کتاب لولیتا فکر
می کنم،انگار تصاویری از کتاب را برای التذاذی وِیژه برمی گزینم، تصاویری چون قطعه ی مربوط به آقای تاکسوویچ،...
13-Or the tinkling sounds of the valley
town coming up the mountain trail (On which I caught the first known female
of Lycaeides
sublivens Nabokof).
ترجمه
شده است:
یا به صدای جرینگجرینگهایی که از آن شهرکِ میان دره به سمت جادهی کوهستانی
بالا میآید (جادهای که در آن
مادهی پروانهی معروف Lycaeides sublivens را گرفتم)
- صدای جرینگ جرینگ در اینجا معنی ندارد. نوباکف دارد از التهاب شکار یک پروانه ی ماده، و به عبارتی لولیتا سخن می گوید. هنگامی است که با لولیتا برای اولین بار در اتوموبیل خود در جاده ی کوهستانی به سوی هتل می راند. بنابراین طنین صدای آن شهرک میان دره است که بالا می آید، نه جرینگ جرینگ.
- "اولین نمونه" در اینجا جا افتاده است
- "نوباکف" نیز جا افتاده است
- در اینجا نوباکف علت دارد که از شکار پروانه صحبت می کند و از اولین نمونه صحبت می کند و نام خود "نوباکف" را می آورد:
- او کلکسیون پروانه داشته است. در اینجا می گوید که اولین نمونه از این نوع پروانه را شکار کرده است. که این در واقع به طور تلویحی از لولیتا این دختر 12 ساله حرف می زند که برای اولین بار او را شکار می کند.
- ماده پروانه است چون لولیتا نیز ماده است
- نام نوباکف بر رویش است چون نوباکف او را برای اولین بار یافته است - در ترجمه "اولین نمونه" و "نوباکف" ترجمه نشده است. و این جمله بدون آوردن این واژه ها معنای خود را در این متن از دست می دهد و برای خواننده این سئوال را ایجاد می کند که چرا نوباکف در اینجا از شکار پروانه صحبت می کند.
ترجمه
ی درست:
یا به صدای طنین انگیزی
که از شهرک میان دره به سمت جاده ی کوهستانی بالا می آمد (جاده
ای که در آن من اولین نمونه از پروانه ی ماده ی معروف
به Lycaeides
sublivens نوباکف را شکارکردم).
14-There are the secret points, the subliminal
coordinates by means of which the book is plotted
ترجمه
شده است:
اینها نکتههای رازآمیز
رماناند، هماهنگکنندههای ناخودآگاهی که بهواسطهی آنها طرح کتاب پیریزی
شده است،
- "هماهنگ کننده های ناخود آگاهی" در این جمله چه معنائی دارد؟
ترجمه
ی درست:
این ها نکته های رمز
آلود داستان هستند، مختصه های (نشانه های) نهفته، که توسط آنها طرح کتاب پی
ریزی می شود.
15-But after all we are not children, not
illiterate juvenile delinquents, not English public school boys who
after a night of homosexual romps have to endure the paradox of
reading the Ancients in expurgated versions.
ترجمه
شده است:
با این همه، ما که بچه نیستیم، یا نوجوان بزهکار بیسواد، یا از آن پسربچههای
مدرسههای انگلیسی که پس از گذراندن شبی
با همجنسهایشان مجبورند آثار هرزهزداییشدهی باستانی را
بخوانند.
- مدرسه ی دولتی حذف شده است. نوباکف دلیل دارد از اینکه صحبت از بچه مدرسه ی دولتی می کند. چرا که چه بسا در مدارس خصوصی صحنه های "نامعقول" می تواند از آثار باستانی سانسور نشده باشد.
- کلمه ی romp ترجمه نشده است. در حالیکه باید گفته شود چه جور شبی تا تناقض آن با خواندن آثار سانسور شده نشان داده شود.
- کلمه ی پارادوکس در اینجا ترجمه نشده است. این کلمه نقش مهمی در جمله بازی می کند.
- عبارت هرزهزداییشدهی گنگ و نامفهوم است. بخصوص که اگر چه تفسیر ما از واژه ی expurgated می تواند در اینجا زدودن بخش های هرزه درائی آثار باشد، ولی این واژه صرفا به معنای زدودن بخش های هرزه درائی نیست. به معنای پاک کردن، زدودن و لاغر کردن متن است در هر زمینه ای. و ما نمی بایست تفسیر خود را از واژه در اینجا بیاوریم.
- فقط خواندن آثار باستانی نیست؛ تحمل کردن خواندن این آثار است
ترجمه
ی درست:
اما، بعد از همه ی این
حرف ها، ما که بچه نیستیم. همانطور که یک نو جوان بی دانش بزهکارنیستیم، یا
پسر بچه ی دبستانیِ انگلیسیِ مدرسه ی دولتی که پس از گذراندن یک شب بازی های هم
جنسانه مجبور می شوند تناقض خواندن آثار
باستانی را در نسخه ی لاغر شده تحمل کنند.
16-When the only discomfort I really experienced was to live in my workshop
among discarded limbs and unfinished torsos
ترجمه
شده است:
در حالی که تنها زجری که تحمل کردهام زندگی در میان فیشها
و کارهای ناتمام پراکنده در اتاق کارم بوده است.
- در این جا نوباکف دو عبارت استعاری به کار برده است ، و باید به همان شکل بیاید تا برائی سخنش را همانگونه که خواسته است بیان کند. ما نمی توانیم این استعاره ها را معنی کنیم. این با خواننده است که فکر کند منظور چیست. نوباکف خود می توانست کلمات معمول تر را به کار ببرد.
ترجمه
ی درست:
در حالی که فقط زمانی دچار زحمت می
شدم که در میان تکه های بدن پراکنده و بالاتنه های تمام نشده
در کارگاهم زندگی می کردم
17-An American critic suggested that Lolita
was the record of my love affair with romantic novel.
ترجمه
شده است:
منتقدی آمریکایی برایش نوشت لولیتا رکورددار عشق من به رمان عاشقانه است
- این جمله بی معناست. record در اینجا به معنای ثبت کردن ماجرای عشقی است
- "عشق من" با "ماجرای عشق من" متفاوت است. به متن اصلی توجه فرمائید.
ترجمه
ی درست:
یک
منتقد آمریکائی گفته است که لولیتا ماجرای عشقی من بود
که در "رمان عاشقانه" ثبت شد. یا لولیتا ثبت ماجرای عشقی من بود در
"رمان عاشقانه".
18-I feel my voice rising to a much
too strident pitch
ترجمه
شده است:
احساس میکنم صدایم به لحنی بس
خشن تبدیل میشود
- به ترکیب a much too strident pitch توجه فرمائید. Much و too در کنار یکدیگر به معنای "بس" نیست، بلکه به معنای "کمی زیادی" است.
ترجمه
ی درست:
حس
می کنم لحن صدایم یک کمی زیادی
بلند می شود (انتقادی می شود)
19-My natural idiom, untrammeled, rich, and infinitely docile Russian
tongue
ترجمه
شده است:
زبان مادریام، زبان نامحدود، غنی و
بینهایت رامِ روسی،
- در عبارت اول idiom به معنای "زبان" نیست بلکه به معنای تعبیرهاییست ویژه از زبان. و نوباکف عامدانه در عبارت اول idiom به کار برده است و در عبارت دوم tongue
- در عبارت اول از واژه ی natural استفاده شده است. البته منظور همان زبان مادریست، ولی علت استفاده از این کلمه دلیل داشته است. خواسته است از طبیعی بودن ویژگی های زبان مادری سخن بگوید و ما باید این مفهوم را در ترجمه برسانیم.
ترجمه
ی درست:
تعبیرهای
ویژه ی زبان طبیعی ام، زبان بی حد و مرز، غنی، و بی نهایت سربه راه روسی
20-The implied associations and traditions
- which native illusionist, frac-tails flying, can magically use to
transcend the heritage in his own way.
ترجمه
شده است:
رابطهها و آداب و رسوم
تلویحی، که این وهمگرای بومی، با دامن فراکِ۳ درپروازش، معجزهوار میتواند
استفادهشان کند تا به شیوهی خودش از میراثی که به او رسیده فراتر رود.
- Illusionist دقیقأ به معنای شعبده باز است. وهم گرای بومی یعنی چه واگر هم چنین کسی وجود داشته باشد با دامن فراک چه می کند؟
- درجملات قبلی نیز نوباکف از شعبده باز صحبت می کند.
ترجمه
ی درست:
رابطه ها و آداب و رسوم
تلویحی - که یک شعبده باز بومی، با دامن پرواز کنان فراکش می تواند به شکل معجزه
آسایی بهره بگیرد تا به شیوه ی خود از آنچه به او به ارث رسیده است فراتر رود.
21-After doing my impersonation of
suave John ray, the character in Lolita who pens the Foreword, any comments
coming straight from me may strike one – may strike me, in fact – as
an impersonation of Vladimir Nabokov talking about his own book. A few
point, however, have to be discussed; and the autobiographic device may induce
mimic and model to blend.
ترجمه
شده است:
پس از بازی در نقش جان
ریِ فرهیخته، شخصیتی در داستان لولیتا
که پیشدرآمد این کتاب را نوشته، هر نظری از جانب من ممکن است این را برای خواننده
(و برای من) تداعی کند که ولادیمیر ناباکوف دارد در نقش کس دیگری دربارهی کتاب
خودش حرف میزند. اما چند نکته را باید توضیح داد؛ درضمن طرح زندگینامهنویسی
هم ممکن است سبب شود نمونه و نوع ساختگی در هم آمیزند.
- به عبارت بلندی که زیر آن خط کشیده شده است توجه فرمائید. عبارت برعکس ترجمه شده است. در اینجا نوباکوف در نقش کس دیگری نیست، بلکه کس دیگری در جای نوباکف قرار می گیرد.
- اتوبیوگرافی به مفهوم "خود زندگی نامه نویسی" است و نه "زندگی نامه نویسی". به علاوه این واژه را به نظر من می توان به همان صورت لاتین استفاده کرد. هیچ زبانی خالص نیست و می تواند از زبان های دیگر در برخی مواقع قرض بگیرد.
- one "برای خواننده" معنی شده است که مفهوم را می رساند ولی ترجمه ی صحیح برای one در اینجا کسی، یا کسانی است.
ترجمه
ی درست:
پس
از اینکه من در جلد "جان ری" فرهیخته
رفتم، شخصیتی در کتاب لولیتا که
پیش درآمد کتاب را می نویسد، هر نظری که مستقیما از جانب من ارائه
شود، امکان دارد به نظر کسانی، و حتی به نظرمن، چنین بیاید که انگار کس
دیگری به جای ولادیمیر نوباکف دارد در باره ی کتابش سخن می گوید. با این حال
چند نکته باید مورد بحث قرار بگیرد؛ و البته شمای اتوبیوگرافی (خود
زندگی نامه نویسی) ممکن است سبب شود مقلد و مدل با هم در آمیزند.
22-Teachers of literature are apt to
think up such problems as “What is the author purpose”, or worse “What
is the guy trying to say?”
ترجمه
شده است:
اینها مشکلاتیاند که شاید استادهای ادبیات آنها را به
گونهای دیگر بیان کنند و بپرسند: «اصلاً هدف نویسنده چیست؟» یا، بدتر از آن،
بگویند: «این آقا چه میخواهد بگوید؟»
- پیش از این از گونه ای صحبت نشده است که حالا بخواهند به گونه ای دیگر مطرح کنند.
- کلمه ی apt "شاید" ترجمه شده است که درست نیست.
ترجمه
ی درست:
اساتید
ادبیات تمایل دارند چنین مسائلی را به صورت " قصد نویسنده چه
بوده است؟ " مطرح کنند، یا بدتر از آن بپرسند " این بابا چه می خواهد
بگوید؟"
23-The first little throb of Lolita went through me late in 1939 or
early in 1940, Paris, at a time when I was laid up with a severe attack of intercostal
neuralgia. As far as I recall the initial
shiver of inspiration was somehow prompted by a
newspaper story, an ape in the Jardin des Plantes
ترجمه
شده است:
نخستین ضربان
نوشتن لولیتا
در پایان سال ۱۹۳۹ یا آغاز سال ۱۹۴۰ در ذهنم شروع به زدن
کرد. آن زمان در پاریس بودم و بهخاطر حملهی شدیدی از دردهای عصبی در دندههایم
استراحت میکردم. تا جایی که یادم میآید، این ضربان درست زمانی زد که
داشتم داشتم در روزنامهای داستانی را دربارهی میمونی
در Jardin des Plantes (باغ گیاهان) میخواندم
- کلمه ی throb به معنای لرزش و تپش آنی است و به یک باره در لحظه حاصل می شود. معنای سکشوال هم دارد مثل عملpenetration که رفت و برگشت دارد و تپش های تکان دهنده در لحظه تولید می کند. لذا "ضربه شروع به زدن کرد" آن معنایی را که نوباکف در نظر دارد نمی دهد.
- laid up به معنای بستری شدن است. به دنبال حمله ی شدید، "استراحت کردن" آن شدید بودن حمله را نمی تواند توجیه کند.
- لغت little در اینجا جا افتاده است
- لغت inspiration نیز جا افتاده است. مترجم عبارت shiver of inspiration را ضربان ترجمه کرده است که غلط است. Shiver به معنای رعشه است که با ضربان تفاوت دارد. انتخاب این کلمه از جانب نوباکف عامدانه است و اولین رعشه های الهام برای نگارش کتاب را هم سنگ قرار می دهد با اولین رعشه های خواهش شخصیت اول کتاب لولیتا برای دخترک.
ترجمه
ی درست:
اولین
لرزش کوچک برای نگارش لولیتا در اواخر سال 1939 یا اوایل سال 1940 در
پاریس به درون من تپید، وقتی که به
علت یک حمله ی شدید عصبی در عضلات دنده ها بستری شده بودم. تا آنجا که به
یاد دارم، اولین رعشه ی الهام از داستانی در من برانگیخته شد که در روزنامه
خواندم، داستان میمونی در Jardin des Plantes .
24-An ape in the Jardin des Plantes, after
months of coaxing by a scientist, produced the first drawing ever charcoaled
by an animal:
ترجمه
شده است:
میمون بیچاره، پس از ماهها
ریشخند و کار مستمر یک دانشمند، اولین نقاشی جامعهی حیوانات را کشیده بود
- لغت "بیچاره" را مترجم خود اضافه کرده است.
- Coaxing یعنی کسی را با لطافت و صبر و مهربانی سعی کنی متقاعد بکنی کاری را بکند. نیشخند درست نیست.
- در ترجمه صحبتی از نوع نقاشی حیوان نشده است: نقاشی با ذغال
- جامعه ی حیوانات یعنی چه؟ نویسنده گفته است an animal و می بایست به همین صورت برگردانده شود.
ترجمه
ی درست:
این
میمون پس از ماه ها، با تعریف و تمجید یک دانشمند، اولین نقاشی با ذغال،
طراحی شده توسط یک حیوان را تولید کرد
25-The impulse I record had
no textual connection with the ensuing train of thought, which resulted,
however, in a prototype of my present novel, a short story some thirty pages
long.
ترجمه
شده است:
این عامل با
زنجیرهی فکرهای من که به نوشتن پیشنمونهای از لولیتا منجر شد رابطهی دقیقی نداشت.
آن پیشنمونه داستان کوتاهی بود حدود سی صفحه.
- کلمه ی impulse "عامل" ترجمه شده است. این کلمه به معنای حسی است که ناگهان بوجود می آید و حرکتی را بوجود می آورد.
ترجمه
ی درست:
حس
محرکی که من بیان می کنم، هیچ رابطه ی مستقیم با
رشته ی افکار من نداشت، افکاری که نتیجه اش، به هرحال، نوشتن طرح اولیه ی رمان
فعلی من شد: یک داستان کوتاه سی صفحه ای.
26-Around 1945, in Ithaca, upstate New York
the throbbing, which had never quite ceased, began to plague me
again. Combination joined inspiration with fresh zest and involved me in a new
treatment of the theme,
ترجمه
شده است:
دوروبر سال ۱۹۴۹ در شهر ایتاکا، بخش
شمالی ایالت نیویورک، آن ضربان که هرگز مرا رها نکرده بود دوباره شروع کرد به زدن
و اذیت کردن. به عبارت دیگر، تلفیق با شوری نو به الهام پیوست و مرا درگیر
پردازش بنمایهای تازه کرد.
- بن مایه یا موضوع پرداخت تازه ای نمی گیرد. پرداختی جدید بر روی موضوع به کار گرفته می شود. نویسنده در جمله ی آخر این پاراگراف نیز در متن بر این مسئله تکیه می کند.
- فعل plague همه ی وجود را می گیرد از طریق لرزش های تپنده. درست است که معنای اصلی این فعل در مورد بیماری هایی مانند طاعون و غیره صحبت می کند که همه گیر است و صدمات زیادی می زند ولی در اینجا این لرزش که همراه است با الهام و شوری نو، معنای اذیت کردن نمی تواند داشته باشد.
ترجمه
ی درست:
حوالی
سال 1949، در ایتاکا، بخش شمالی ایالت نیویورک، لرزشی که هیچ گاه کاملأ از
تپش باز نماند، دوباره شروع کرد به گرفتن همه ی وجود من. تلفیق با شوری نو به
الهام پیوست و مرا درگیر پرداختی جدید بر روی موضوع کرد.
27-But otherwise the thing was new
and had grown in secret the claws and wings of a novel.
ترجمه
شده است:
بقیه چیزها نو بود. بدین ترتیب، در نهان
پر و بال یک رمان ساخته شد
- بقیه ی چیزها نو نبود. ماجرا (چیز) نو بود. دقت کنید به کلمه ی thing که منظور همان ماجرا است. و این ماجراست که به رمان بال و پر می دهد.
ترجمه
ی درست:
اما ماجرا (چیز) تازه بود و در نهان به رمان بال و پر داد
28-Had carried my Juanita Dark as far as the shadow of the leaning
incinerator on the innocent lawn,
ترجمه
شده است:
راستش «هوانیتا دارک»ام
را تا زیر سایهی سطل زبالهسوز روی چمن ناب میان حیاطمان هم بردم،
- "خوانیتا دارک" نام اسپانیائی joanne d’arc است به اضافه ی اینکه قسمت دوم اسم را آگاهانه به dark یعنی "تاریک" تبدیل می کند و این نام همان کتابی است که بعد به "لولیتا" تغییر می یابد.
- معنایInnocent "ناب" نیست. منظور معصوم و بی گناه است که به شکلی رجوع می دهد به بی گناه و معصوم بودن یا به عبارتی بسیار نوجوان بودن لولیتا.
- Leaning را نیز از این جهت به کار می گیرد که این مرد به این دختر تازه روئیده که به "چمن معصوم" تشبیه شده است، متکی شده است.
ترجمه
ی درست:
و کتاب خوانیتا دارکم را حتی تا زیر سایه ی سطل
آشغال سوزی که بر روی چمن های تازه روئیده
تکیه زده بود برده بودم
29-It was at such of our headquarters as Telluride, Colorado; Afton, Wyoming;
Portal, Arizona; and Ashland, Oregon;
ترجمه
شده است:
در جاهایی مثل تلیوراید،
کلرادو و افتون، وایومینگ و پورتال، اریزونا و و اشلند، ارگان بود
- در اینجا به شهر و ایالتی که آن شهر در آن قرار دارد توجه نشده است. اسامی پشت هم آمده اند. مثل اینکه بگوئیم شیراز و فارس به جای اینکه مطرح کنیم شیراز در فارس، یا شیراز، فارس؛
ترجمه
ی درست:
در
مراکزی چون تلورایدِ کلورادو؛ آفتونِ وایومینگ؛ پورتالِ آریزونا؛ و
آشلندِ اورگان بود.
30-Or even the verve of a fine poet
in a wanton mood
ترجمه
شده است:
یا حتا شوری از شعری
ناب در قالب شوخی و مزاح،
- fine poet "شعری ناب" ترجمه شده است که درست نیست.
- در اینجا صحبت از شاعریست که هرآنچه می خواهد بدون رعایت هیچ چیز می نویسد.
ترجمه
ی درست:
و
یا حتی شور یک شاعر ظریف گوی سرکش و بی ملاحظه
31-The real murderer may turn out to be, to the fan’s disgust,
artistic originality
ترجمه
شده است:
ممکن است از ژانر
جنایی به نوآوری هنری بدل شوند و حال خواننده را به هم بزنند
- real murderer چرا به ژانر جنایی ترجمه شده است؟
- turn out to be به معنای "بدل شوند" ترجمه شده است که غلط است.
ترجمه
ی درست:
قاتل
واقعی ممکن است، به انزجارِ خواننده، نوآوری هنری باشد.
32-The passages in between must be reduced to sutures of sense,
logical bridges of the simplest design, brief expositions and
explanations,
ترجمه
شده است:
بخشهای گذرای میان این صحنهها هم
باید تا حد بخیههای حسی، سادهترین شکل از پلهای منطقی، شرح و وصفهای
کوتاه تنزل یابد.
ترجمه
ی درست:
فاصله
ی بین این صحنه های سکسی می بایست تنزل یابد به بخیه های
معنا، سادهترین شکل از
پلهای منطقی ، و شرح و توضیح مختصر.
33-Therefore the end of the book must be
more replete with lewd lore than the first chapters
ترجمه
شده است:
و بدین ترتیب در پایان
کتاب باید صحنههای جنسی بیش از بخشهای اول آن باشد.
ترجمه
ی درست:
و
بنابراین انتهای کتاب می بایست بیشتر از بخش
های اول کتاب محتوای هرزه درائی داشته باشد
34-And the total atheist who lives a happy and useful life, and
dies in his sleep at the age of 106
ترجمه
شده است:
و بیخدایی که زندگی
شادی داشته باشد، برای جامعه مفید باشد و ۱۰۶ سال عمر کند و عاقبت
هم در خواب بمیرد.
- برای جامعه از کجا آمده است
- در عبارت اصلی "عاقبت" وجود ندارد
ترجمه
ی درست:
و
فردی کاملا بی خدا که زندگی خوشحال وسودمندی دارد، و هنگام خواب در سن 106 سالگی
می میرد.
- اخبار روز: "اسماعيل کاداره" يعني رنگ، خورشيد، هوا، زندگی و ديگر هيچ / مهین میلانی
- قفسه: نقد ترجمه ی "اینس" / عبدالله کوثری
- شهروند بی سی: در باره ی کتابی به نام لولیتا / ولادیمیر نوباکف/ مترجم: اکرم پدرام نیا
- Vladimir Nabokov ON A BOOK ENTITLED LOLITAبخشی از مطلب را می توانید در لینک زیر بخوانید ولی برای مطالعه ی 6 صفحه ی کامل متن نوباکف لازم است که به اصل انگلیسی کتاب مراجعه فرمائید.
No comments:
Post a Comment