Saturday 19 November 2016

اسلاوی ژیژاک:
چگونه "پولیتیکال کورکتنس " سبب پیروزی ترامپ شد

Slavoj Žižek: How Political Correctness Actually Elected Donald Trump

برگردان: مهین میلانی

 
"پولیتیکال کورکتنس "که به سختی بتوان معادل فارسی آن را یافت، به معنی استفاده از زبان، سیاست و یا موازینی است به منظور خودداری از اذیت کردن یا ضرر زدن به یک گروه از مردم در جامعه. شاید بتوان از آن به عنوان "تصحیح سیاسی" نام برد. ژیژاک نظریه پرداز بسیار مطرح امروز می گوید  " پولیتیکال کورکتنس ی که امروز از جانب حکومت ها به کار برده می شود از توتالیتاریسم خطرناک تر است." ما اکنون در دوران دموکراسی پسا واقعیت(post factual )  زندگی می کنیم که در آن بی خبری و بی خردی واقعیت ها و خرد را کنار می زنند. در این وضعیت وقتی واقعیت با اسطوره تلاقی می کند بی فایده می شود مانند گلوله هایی که از بدن آدم های بیگانه از کرات دیگر در نوشته های اچ جی ولز خارج می گردد . زیر عنوان اذیت نکردن آدم ها یا رعایت کردن آنان دروغ گویی شده است روال کار همه ی سیاستمدراران در دنیا و بسیاری از کسانی که در قدرت هستند. " پولیتیکال کورکتنس" به آنان چنین اجازه ای را می دهد. ترامپ نیز که گفت" من فکر می کنم مهم ترین مشکلی که کشور با آن مواجه است "پولیتیکال کورکتنس" است، دروغ های شاخ داری به مردم حاشیه ای سرریز کرد تا خود را موجه جلوه دهد. در این جا، در این ویدئو، ژیژاک در صحبت از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 8 نوامبر 2016، استدلال می کند که دیگر "پولیتیکال کورکتنس" کارکردی نمی تواند داشته باشد. و صد البته این که پس از انتخابات گفت و گویی درگرفته که "پولیتیکال کورکتنس" مهمترین عامل پیروزی ترامپ بوده است، نمی تواند درست باشد. اما این گفت و گو هم چون بقیه ی گفت وگوهایی که ترامپ باب کرد، دروازه را گشوده است برای افشاء جنبه هایی دیگر از سیاست بازی ها و به گفته ی ایرانی ها کلاه شرعی که بر سر مردم گذارده می شود تا کار از پیش رود.
این متن ترجمه ی کامل ویدئوی اسلاوی ژیژاک هست. ژیژاک در این گفتارِ در مخالفت با نوام چامسکی چند روز قبل از انتخابات نمونه های مشخصی از "پولیتیکال کورکتنس" دولتیان در آمریکا ارائه می دهد و می گوید که سیستم درهم شکسته شده است و دیگر این سیاست کاربردی ندارد:
سانتریست های لیبرالِ امروز درهم شکسته شده اند
من می دانم که حتی در ایالات متحده ی آمریکا، وقتی شما کسی مثل دانلد ترامپ را دارید، واکنش های زیادی از جانب الیتیست های لیبرال وجود دارد. ما در اینجا نیز با محدودیت های دموکراسی روبرو هستیم اما با مفهوم غلط آن، به آن مفهومی که شما می بینید که یک تعداد آدم های احمق اغوا می شوند و از این قبیل... خوب، با اینکه نوام چامسکی چندان از من خوشش نمی آید، من صمیمانه او را تحسین می کنم و می بایست بپذیرم که من این عبارت را دوست می دارم. گمان می کنم که این فقط یک عبارت ژورنالیستی نیست ]منظور "پولیتیکال کورکتنس" است[ . یک برداشت است که او از سنت آمریکائی، و حتی از جناج راست موجود در زمینه ی توافق مانوفاکتوری لیبرال ها گرفته است. شما می دانید که دموکراسی یک سری قوانین رسمی برای انتخابات نیست، دموکراسی عبارت از  مجموعه نت ورک حجیمی  است جهت ساختمان توافق های سیاسی؛ عبارت است از مقدار زیادی قوانین نوشته نشده.
و حالا من تصور می کنم که ایالات متحده در یک لحظه ی بسیار مهمی قرار دارد، در لحظه ای که این ماشینی که برای ایجاد توافق ها بوجود آمده، درهم شکسته شده است. حالا زمانی است که می تواند خطرناک باشد. در چنین لحظاتی فاشیسم ممکن است تسلط یابد، اما می تواند لحظاتی باشد که چپ، یا هرچپ نوینی، یک پاسخ جدید برایش داشته باشد. بنابراین واکنش اولیه ی من به این الیتیست های لیبرالی که مدعی اند شما می بینید این یقه چرکین هارو، سفیدهای آشغال یا هرچی، دارند به ترامپ رأی می دهند، بله. اما این مسئولیت خود شماست. یک لحظه ی حقیقت در تمام این مردم غضبناکی که به ترامپ رأی می دهند روشن می کند که دیگر ماشین توافق مانوفاکتوری دیگر کار نمی کند. اگر بخواهیم این امر را با واژه ی مارکسیستی اغراق آمیز و گزاف گویانه به کار گیریم، ایدئولوژی حاکم ماشینی را تجهیز می کند که مردم را همیشه درحال چک کردن نگاه دارد، و به افراط آنها را کنترل کند. این ماشین دیگر کار نمی کند.
و در اینجا نیز من کمتر ناامید نیستم. برخلاف لیبرال ها که برایشان ترامپ تهِ شیطان است و یک کابوس است و از این قبیل، من تصور می کنم که پیچیده تر از این حرف هاست. البته ترامپ تقریبأ و نه کاملأ یک فاشیست فنومنال است، اما این بدین دلیل است که سانتریست های لیبرالِ امروز درهم شکسته شده اند، و به همین دلیل، نه اینکه من به هیچ وجه ترامپ را دوست داشته باشم، ترامپ یک تفاله است، یک آشغال است و از این قبیل، اما؛ امای من اینست: نخست، ترامپ، بعد از همه ی این حرف ها، شما اگر چپ باشید می بایست او را تحسین کنید، او کاری فوق العاده انجام داد. او تقریبأ یک تنه حزب جمهوری را ویران ساخت. آنچه من از این امر منظور دارم اینست که شما دو گرایش در این حزب دارید. یک مسیحیان فوندامانتال هستند، بنیادگرایان، و دیگر لیبرال های الیت (برگزیده ها) با بیزینس های بسیار بزرگ. هردوی آنها کمابیش از ترامپ وحشت دارند. ترامپ یک آدم مبتذل است، اما در این ابتذال یک اپورتونیسم بیزینسی انسانی وجود دارد. که حالا من یک چیز وحشتناکی در آن می بینم. اما برای من آدم هایی مثل "گروه مرگ"، یادتان می آید هشت سال پیش، ریک ساندورو   را، آنها یک چیزهایی خیلی وحشتناک ترند. ترامپ یک آدم منفور کثیف است. اما آیا فکر می کنید که ریک ساندورو یک بشر  است؟ من فکر می کنم آنها از یک سیاره ی دیگر آمده اند. یک چیزهای خیلی وحشتناک در باره ی آنها وجود دارد.
هیلاری امروز صدای جنگ سرد است
نکته ی دوم من اینست: من هیچ گاه به این تعصب نسبت به ترامپ اطمینان نکردم: اوه باید همه جمع شوید و جلوی ترامپ را بگیرید... برای این کار، ما برنی ساندرز را قربانی کردیم. به این طریق بود که هیلاری ما را به اینجا رساند. هیلاری این نیست که فقط یک ذره پیشرو است. هیلاری امروز  صدای استقرار سیستم است، حتی صدای استقرار سیستم جنگ سرد است. شما هیچ می دانید که خیلی از اسم های گنده ی نیوکان از اطرافیان جرج بوش مثل پل وولف و دیگران همه به هیلاری روی آوردند؟ حالا در روزهای آخر پروپاگاندی هست برعلیه ترامپ که می گوید، اوه ترامپ ما را به یک جنگ جهانی دیگر می کشاند... نه، من بیشتر از هیلاری می ترسم که چنین کند.
بنابراین، باز به هیچ وجه من به نفع ترامپ حرف نمی زنم. او تجسم آن چیزیست که من هم الان داشتم راجع به آن حرف می زدم. ادغام کردن مردم به صورت جمعی، یک تهدید جمعی، این وضعیت  زشتی که شما می توانید راجع به هر چیز حرف بزنید، که چند سال پیش فکرش را نمی شد کرد، و الان جزئی از گفت و گوهای مردم و بسیار عادی شده است، گفت و گوهایی برسر نژاد پرستی و دیگر چیزها. و من فکر می کنم اینجاست که " پولیتیکال کورکتنس " کار نمی کند.  زیرا " پولیتیکال کورکتنس " تلاشی است مستأصل زمانیکه مردم تن می دهند به قوانین نوشته نشده که به شما می گوید  این چیست و آن چیست. "پولیتیکال کورکتنسِ " درهم شکسته مستقیمأ در اینکه این اصطلاح باید به کار گرفته شود و آن اصطلاح باید استفاده شود را رسمی و قانونی می کند. آنچه که مرا از این روش کار می ترساند اینست: شما به یاد دارید دو سال پیش، ببخشید سه - چهار سال پیش را، زمانی که گفت و گوهایی در باره ی شکنجه آغازید. ارتش آمریکا یک کار جالبی انجام داد. آنها دیگر راجع به شکنجه حرف نزدند. اما عبارتی به کار بردند که فکر کنم این باشد: "روش بازجوئی بخار". و این به نظر من استقرار سیستم " پولیتیکال کورکتنس " است. یک لغت قشنگ جایگزین می کند. و من می توانم تصور کنم که 10سال بعد ، و این جوک نیست، تجاوز را، و چرا نه، "تکنیک اغوای بخار" بنامند. این اساس دیدگاه " پولیتیکال کورکتنس " است که واژه هایی استفاده کنند که طرف مقابل را آزار ندهد.
من تمی توانم با این نظر هم عقیده باشم وقتی ما با این همه هویت های سکشوال حاشیه ای تعامل داریم، که می تواند شما را تراماتایز کند و غیره. اما به هیچ رو فکر نمی کنم که این یک نوع حق جهانی باشد که به صورتی دیگران را بنامیم که اذیت نشوند. بگذارید از یک مدیر کورپوریشن جنایتکار بگوئیم که شاید بخواهد یک انسان دوست "اس اف" به نظر آید. نه. او می بایست در ملأ عام طوری نامیده شود که او را اذیت کند و تمام مسئله برسر اینست که شما باید ضربه بزنید. من این دیدگاه نارسیستی را دوست ندارم که آه نکند تو ناراحت شوی، آیا صدمه ای بهت وارد شده و از این قبیل. البته شما می توانید از این طریق از حقوق هموسکشوال ها دفاع کنید، و از آدم های L pretty   بگوئید اما چه چیز اجتناب می کند از اینکه سفید های در قدرت بیایند بگویند ببخشید ولی شماها می آئید به ما این جوری حمله می کنید و از این حرف ها. نه. در سیاست ما دشمنان واقعی داریم. سیاست یک مبارزه ی واقعی بین زندگی و مرگ است


Friday 18 November 2016


عوامل و نتایج پیروزی دانولد ترامپ

Make America Great Again

مهین میلانی

با پیروزی دانولد ترامپ جهان وارد دوره ی جدیدی از زمان می شود، دوره ای شبیه به دوره ی ناسیونالیسم هیتلر یا سوسیالیسم لنین، که در آن یک فرد میخ خود را آن چنان بر زمین می کوبد که همه ی جهان را سال های سال در گیر خود خواهد نمود. دانولد ترامپ یکه و تنها در مقابل راست، سانتریست، لیبرال و چپ، و در مقابل رسانه ها ایستاد. دانولد ترامپ یک دهن کجی بزرگ بود به کل سیستم موجود که در آن " گرم شدن زمین " از جانب دانشمندان ، "تجارت آزاد " از جانب اقتصاددانان، و  "امنیت جمعی دنیا " از جانب ژنرال ها را به سخره می گیرد. دانولد ترامپ، در حالی که هیلاری کلینتون دل به عشق کورپوریشن ها بسته بود، در جنوب فلوریدا به اسپانیائی زبان ها و آفریقائی های آمریکائیِ به حاشیه رانده شده، امکان آمدن بر روی صحنه را داد. او مردم آمریکا را بهتر از هر اِلیت، برگزیدگانی که فخر به تولد خود در خانواده ای برگزیده می کنند و  فخر به ثروت خود، و تمام پست های حساس جامعه را از وزارت و وکالت و نمایندگی مجلس در دست دارند، می شناخت و شعار  Make America Great Again   را سرلوحه ی خود قرار داد با تکیه بر تولید داخلی؛ و اتفاقأ همان کسانی را برسرصندوق رأی به نفع خود آورد، که هیلاری کلینتون، با توجه به همه ی ضعف هایی که در ترامپ شمرده می شد، می توانست به راحتی اگر اندکی سویه ی این حاشیه به راندگان را داشت، جا برای خود باز کند.

کوشش این مقاله لزومأ در تأیید و یا تکذیب دیدگاه های دانولد ترامپ نیست، بلکه قصد بر اینست که دور از تعصبات و پیش داوری ها با این پدیده ی نو که اثراتش را بدون تردید عمیقأ در سیاست های جهانی به جا خواهد گذاشت، برخورد کنیم و دریابیم چه عواملی سبب پیروزی وی شده است.

دانولد ترامپ مظهر قدرت و توانائی های یک فرد است که در جبهه ای می جنگد که همگان، همگانی که سیستم موجود در آمریکا را در دست دارند، او را از هر جانب بمباران می کنند. و در شرایطی پیروز می شود که تمام حرف هایش مبنی بر دیوار کشیدن بین آمریکا و مکزیک تا ممانعت مسلمین از ورود به آمریکا و برخورد های تند با همه و تحقیر زنان، و با وجود نپراختن مالیات بردرآمد، مورد مخالفت تمام اقشار جامعه است. 

لذا پیروزی وی 1- قدرت یک فرد را به نمایش می گذارد که چگونه اگر اراده کند و اگر شناخت کافی داشته باشد و اگر باهوش باشد می تواند به هرجا که می خواهد برسد، 2- یک احساس همدردی ایجاد می کند با این فرد که توانسته است کل سیستم یک کشور را با وجود جبهه های مخالفت شدید بر علیه او به زیر اتوبوس براند.

ترامپ: انقلاب پوپولیستی بر علیه واشنگتن

عوامل پیروزی ترامپ را در اینجا بر می شمریم:
 
1.     می توان تجربه ی کار سیاسی، کار در دولت، و در ارتش را نداشت و پیروز شد. حرکت ترامپ به گفته ی " ناشنال پست " یک انقلاب پوپولیستی بود بر علیه واشنگتن (جوزف برین. 9 نوامبر/ مطلب لی لی بازی ریاست جمهوری). وی می نویسد: " این ( پیروزی ) رأی مردان سفید بود، که علت خشمشان می تواند مختلف باشد. اما عللی که با یک نفرت انگیزاننده آمیخته شد، نفرت از زنی که سه دهه در یک نهاد ملی مشغول رسیدگی به منافع شخصی خود است، کسی که از یک نهاد ایالتی چون قیف کمک های مردمی برای منافع تاسیسات خانوادگی استفاده می کرد، و کسی که امنیت ملی را به سخره گرفت تا حقظ کند حریم خصوصی ایمیل هایش را."  و  "کوین " در مقاله ی "نتایج نشان می دهد که هیچ چیز اهمیت ندارد" می گوید: "ترامپ نماینده ی up-is-down بود، یعنی نماینده ای که سیستم را به پائین می کشد" (ناشنال پست / 9نوامبر)

2.     می توان دیدگاه ها و روش های کار و زندگی خود را تنها محک حرکت دانست و بر آن اساس پیش رفت. برای ترامپ، راهی که در پیش گرفت، آنقدر روشن بود، و  او آنقدر متکی بود بر خود و دیدگاه هایش، که سرسخت ترین دیدگاه ها از جانب سرآمدان سیاست و اقتصاد و امنیت هیچ شمرده می شد. او بر رسانه های جمعی حکمروائی کرد و بیشترین هواداران را داشت.
3.     دموکراسی در آمریکا یعنی اینکه هرکس پول بیشتری داشت می تواند خود را بیشتر تبلیغ کند و بنابراین رأی افراد را بخرد. هیلاری کلینتون نوکر کورپوریشن ها بود. ترامپ از هیچ احدی پول قرض نکرد. خود به اندازه ای داشت که بتواند مخارج تبلیغاتی خود را تأمین کند. عدم وابستگی مالی در اینجا استقلال گفتار، کردار و رفتار را به دنبال دارد. این استقلال یکی از ویژگی ها در ترامپ است که آن چنان با قدرت پیش می رود.
4.     ترامپ فردی بود با صراحت کلام، با هیچ کس مصالحه نمی کرد و از هیچ واکنشی هراس نداشت. این چنین برخورد صداقتی را در بردارد که می تواند هرفردی را به او جذب نماید. بی باکی او به علت استقلال مالی او نبوده است. او هم سیستم موجود را خوب می شناخت و هم مردم را. به همین دلیل هوشیاری او به علت پاهایی بود که محکم بر روی زمین داشت. و صراحت و صداقت او در پی یک عمر تلاش در درون سیستمی بود که کورپوریشن هایش، فارغ از حتی زندگی مردم کشور خود، دنیا را به نابودی کشانده اند. ترامپ از درون همین سیستم زاده شد.
5.     او مردی بسیار کوشا و موفق بوده است در کشوری که گاهی مرز بین موفقیت و شکست، برنده و یا بازنده شدن، به یک مو بسته است؛ در شرایطی که با یک خم ابرو فرد می تواند به راحتی از چهاردیواری به خیابان رانده شود. ترامپ یک بار در بیزینس به سختی ورشکست شد. ولی سرپا ایستاد و با کوشش و اعتماد به نفسی که داشت، اکنون یکی از بزرگترین ثروتمندان جهان است.
6.     در راهی که می رفت ایستاد. اهمیت نداشت که واکنش های مثبت از دیگران کسب کند. این امر به طور انتزاعی بسیار قابل تحسین است، فارغ از اینکه این فرد چه اهداف و مقاصدی را در سر دارد. بسیار باهوش بود و در هر مرحله می دانست که چگونه عمل کند. آخرین ضربه ی او درست 10 روز قبل از 8 نوامبر 2016، مطرح کردن دوباره ی پاک کردن ایمیل های شخصی از جانب هیلاری کلینتون بود. که اگر حتی این اتهامات به آن شکلی که مطرح شد، مورد نداشته باشد، کاری بود کارستان.
7.     وی نشان داد که ترکیب آگاهی - هوش - صراحت - قدرت (دارائی)، و اتکاء به نفس چه ها که نمی کند. عواملی که ترامپ از همه ی آنها برخوردار بود تا سنگ خود را بر زمین زند. و زد.
8.     ترامپ به مانند خیلی سیاستمداران آمریکائی و اروپائی در سخنرانی هایش، حتی در سخنرانی تاریخی خود در روز 8 نوامبر 2016  دست زنش را نگرفت که در کنار خود قرار دهد تا نشان دهد که مثلأ اهل خانواده است و ماسکی دیگر بر چهره بپوشاند ( یک کنش معمول سنتی که بارها بوی گند آن همه ی دنیا را برداشته است ). ترامپ در همه حال خودش بوده است. این ویژگی چه بسا مهمترین ویژگی ترامپ است که او را در جایی که الان نشسته است می گذارد.

اما، ما به یک نتیجه گیری مختصر نیز در اینجا نیازمندیم از این ماراتون بی سابقه در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که در آن یک زن، یک سوسیالیست و یک پوپولیستِ آپس اند دانیسم شرکت داشته اند:
·         برای اولین بار نقش عاملین بیزاری ها، جنگ ها، نا بسامانی ها در دنیاکه شرکت های چند ملیتی بزرگ هستند، به طور وسیعی افشا شد. این انتخابات به شکلی به دنباله ی جنبش Occupy Worldکه از  وال استریت شروع شد و در سال 2010 هزارها شهر در دنیا را فراگرفت، نقش مهمی داشت در شناخت این عامل اصلی ویرانی در دنیا. و به عبارتی مردم آمریکا که در طی دهه ها سرمایه داری آموخته بودند که یک زندگی فردگرایانه داشته باشند که در آن هرکس مسئول خودش است و اهمیتی به عالم سیاست نمی دادند، به دنیای سیاست وارد شدند و یاد گرفتند که باید برای آینده ی خود در سیاست نقش داشته باشند.
·         این انتخابات نشان داد که می توان کس دیگری بود و حرف های دیگری زد و پیروز شد. به عبارتی یاد گرفتیم که مستقل فکر کنیم، مستقل حرکت کنیم. هراس نداشته باشیم از مخالفت ها و پیش برویم.
·         دانولد ترامپ زاده ی همین سیستم است. یاد گرفته است که چگونه مالیات بر درآمدهای کلان خود را نپردازد. امیدوار باشیم که فردی مثل او شاید بتواند جلوگیری کند از نپرداختن این همه مالیات بردر آمدی که یک درصد ثروتمند کشور آمریکا به مردم مدیون است. و چه بسا هدف او برای بازسازی تولید ملی، راهی باشد برای بیرون کشیدن آمریکا از بقیه ی دنیا. در واقع حتی اگر ترامپ برای منافع صرفا جاه طلبانه وارد گود ریاست جمهوری شده باشد، اما باری که اکنون بر دوش اوست، او را در راهی ببرد که برای دنیا حرکتی رو به جلو باشد.