Saturday 10 December 2016


  نشانه شناسی کیر

Semiotics of penis     
مهین میلانی
 

داریم از کیر سخن می گوئیم. آری از کیر. خوب شنیدید. ک ی ر.


 


اما نه از این کیری که عکسش را در اینجا می بینید. این عکس چند سال پیش از این در مقابل خانه ی قبلی من روبروی بیمارستان مرکزی ونکوور توی پارک گسترده گرفته شده است، در کنارمرکز حرارتی زیرزمینی که کل انرژی بیمارستان را تأمین می کند با آن دودکش های همیشه داغ بخاریش . پایت را که به زمین بکوبی بخار از دودکش های عظیم الجثه که آثاری هنری را می نمایند بیرون می ریزد. جل الخالق
و ما در شب تولد مسیح این کیر یخی عظیم را ساخته ایم تا بیلاخی بزرگ به آن اعتقادات خانمان برانداز مسیحیت که در مذاهب دیگر نیز مشابهش وجود دارد داده باشیم.  
 
اینجا صحبت از آن کیری است که سه قاره و یک اقیانوس آن طرف تر در یک دستشوئی کثیف و سیاه چون سلول یک زندان آن چنان خود را مطرح می کند که هرآنچه در دنیاست غلاف می شود.
باید بقیه ی مطلب را در این صفحه بخوانید تا عکس آن کیر مورد نظر جادویی را ببینید. چرا که همه ی حرف بر سر آن کیر است. 
http://vancouverbidar.blogspot.ca/search/label/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87%20%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%20%DA%A9%DB%8C%D8%B1
 
این فیس بوک که برای اینکه هواداران مذهبی گسترده اش در سراسر دنیا را نیز حفظ کند از شفافیت هرآنچه عکس کیر و کُس و کون، این سه " ک " اعجاز انگیز در دیوار هایش برحذر می دارد، اگر می دانست که اگر این سه عنصر جان بخش، جان ده، یا همان جنده به گفته ی ساقی قهرمان، مانند سه عنصر جادویی دیگر، لب و چشم و مو، از اظهار وجود ترسی نداشتند و به مانند دو تا چشم خمار و مست که از این سوی پیست رقص در  after hour party  بی هیچ هراسی به چشمان خمار و مست همزاد خودش در آن سوی دیگر دوخته می شد، یا دو لب آتشین در قطار، اتوبوس یا خیابان، فارغ از همه ی دنیا می مستانه به جان یکدیگر می ریختند، این همه فجایع جنسی در دنیا رخ نمی داد. و این همه اتفاقات ناهنجار در تاریخ که منشأ اساسی بسیاری از آنها همانا دست یابی به این عناصر مرموز و خیال برانگیز و گناه آلود و دست نیافتنی است صورت نمی گرفت.

اما برویم سر این کیر زیبای من که به همه ی دنیا یک بیلاخ می گوید:

اول که عکس را دیدم نفهمیدم که عکس یک کیر است. اندکی چپ و راستش کردم تا دستم آمد. ولی وقتی فهمیدم، این جور که هیچ تن و بدنی هویدا نیست و قرمزی اش جوری شبیه خون است، خون در رگهایم شدیدن به دویدن پرداخت. انگار آن کیر دست خون مرا گرفت که با هم....
کجا؟ نه. جایی نمی رود. همین جا بر تخت سلطنت شاخی شمشاد است. کمتر نماد سکس می نماید در این هیبت. نماد قدرتی است سربرافراشته با نیشخندی شاهانه بررفتارهای متعارف، دنباله روانه، دورویی ها، تظاهر، جعل، دروغ. اعلان خودمختاری محض است. یکه و تنها.
عکس در یک دستشوئی کثیف در آن سر دنیا گرفته شده است. دستشوئی دفتر کار است به نظرم. کثیف است. رغبت نمی کنی پا در آن بگذاری. سیاه است. مثل دنیایی که بشر ساخته است. چاره ای نیست اما. در این دنیا زندگی می کنی. توی همین کثافت. ولی به تخمت هم نمی گیریش. "من خود سلطنت می کنم".
و کیر ازعرش کرسی سلطنتش فاصله گرفته است. شاید می خواهد take off کند. مثل یک هواپیما، مثل یک سفینه، مثل یک جت هوای هجرت به سیاره ای دیگر. آری سیاره ای دیگر. سیاره ای که مال خود توست. خود حاکم آنی. خود قواعدش را رسم می کنی. خود لغوش می کنی هرزمان که خواستی. خود دستکاریش می کنی.

ولی سیاره را، سیاره ی خود را باید در همین جا برپاکرد. کجا پا به فرار؟ از کجا معلوم هرجا که رَوی همین آش و همین کاسه! با آسمانی به همان رنگ! من هنرمندم. من سیاره ی خودم را می سازم. اما  لزومی هم ندارد فیلمساز باشم، یا نقاش، یا مجسمه ساز، یا نویسنده. من هنر زندگی را درونی می کنم. من حقیقت خود را می سازم. چه باک کسانی از بی خردی بر من خرده گیرند، چه باک از کم خود بینی مرا نادیده انگارند، چه باک از بیم همدستی با یک خلاف جهت رو، مرا مرتد خوانند، چه باک مرا با هزار ترفند به زیر اتوبوس افکنند که مبادا خود و کوتاه بودنشان برملا شود.
قدرتی داری به همان قدرت یک جت - کیرِ، زیبای من. صلابتت دنیا را خواهد گرفت. این را خود خوب می دانی. چه هراس از تنهائی حتی. تنهائی نیز دنیائیست برای شاخ شمشاد در آسمان بی کران. یکه و تنها جاده ات را می گشایی. خود می دانی که برحقی. همین کافیست. و به همین رو سلطنت می کنی سرو خرامان من.
و در این میان، شاید کسی. یک کس. یک نفر در میان این میلیاردها حیوان دوپا تو را بخواند. اعماقت را ببیند. به ته اقیانوس مرجانی ات راه یابد. به جادوی ابرهای آسمانت پنجره گشاید. به غار جنونت دست یابد. به قله ی صحرائیت، صحرای عشق نابت.